ROMAN

تمام رمان هایی که در این وب قرار گرفته می شود توسط خودم نوشته میشود هرگون کپی برداری بدون اجازه ی نویسنده پیگرد قانوی دارد برای خواندن رمان از پایین پیج شروع به خواندن کنید

-قسمت3

-بهت نمیاد مسن باشی

-چییییییی مسن عمته

-خب وقتی ازت میپرسم مثه ادم جواب بده

-فک نکنم سنم به شما ربطی داشته باشه

-ببین  قلاده دارما اگه نیاز داشتی بگو ببندم

-صفت حیوونی خودتونو به دیگران نسبت ندید

-خیلی زبونت درازه به پا یه وقت کوتاهش نکنم

-هیچ ننه قمری نتونسته کوتاهش کنه اونوقت تو میخوای کوتاش کنی

-وقتی کردم

-زهی به خیال باطل

-یه کوچه بالاتر بی زحمت نگه دارید

-خیلی خوب ,میتونم اسمتونو بدونم

-کامه

-منم بهراد هستم بهراد حسابی

-فامیلتون اصلا به شحصیتتون نمیخوره

-هرکسی یه نظری داره اینطور نیست

-قطعا همینطوره جناب اقای حسابی (باحالت پوزخند)

 

-نگفتی چند سالته

-یکبار پرسیدید ولی جوابی نشنیدید

-خب دوباره پرسیدم تا بشنوم

-خیلی کنجکاوی

-ای بگی نگی

-اوخی 18

-بهت میاد فنچ تر ازاینا باشی

-ببین مسخره بازیاتو تحمل کردم ولی توهیناتو دیگه نمیتونم تحمل کنم

-خیلی خوب چرا عصبانی میشی منم 26سالمه

-حالا کی پرسید

 

-کم نیاری یه وقت

-شما نگراننباش کم اوردم قرض میگیرم

-اونوقت ازکی

-شمارو سنن

-همینجا نگه دارید

-این کارته منه اگه یه وقت دلت خواست تلافی امروز دراری زنگ بزن

کارتو گرفتم ریز ریزش کردم وپرت کردم تو صورتش تلافی کارشم سر ماشینش خوشملش خالی کردم البته زیاد خوشگلم نبود یه زانتیا که دیگه ارزش نداره

سلام براهل خونه کسی نیست خوشگلتون یکی یدونتون اومدا نه انگار مثل اینکه هیچ کس خونه نیست

یا ابوالفضل اقا بخدا ماهیچی نداریم توروخدا هرچی میخوایین بردارین ولی کاری به من نداشته باشین خدایا اگه امروز قراره سرماچیزی بیاد کارو یه سره کن صدای قهقه اش رفت بالا

خرس گنده این بی مزه بازیا چیه در میاری روانی فک کنم اولین پروژه ی تحقیقاتی که میگیرم جنابعالی باشی ببند دیگه

نمی ببندم میگم ببندم نمیبندم خیلی خب نیم وجبی حالا مه نمیبندی من خودم میبندم باشه ببخشید غلط کردم افرین خرس گنده

-کامران

نوشته شده در سه شنبه 16 تير 1394برچسب:,ساعت 14:41 توسط satangirl| |

قسمت2

-چیزی شده کامه جان

-نه,فقط میخواستم در رابطه با پیش دانشگاهی با هاتون صحبت کنم

-اهان تصمیم خاصی گرفتی

-بله میخوام جذب اموزشگاه بشم نظرشما چیه

-هرجورمیدونی اگه  میدونی اینجوری موفق میشی پس حتما این کارا بکن

-باشه روزتون خوش

-خداحافظ

خب حالا مونده برم رو مخ بابا بزار ببینم ساعت چنده جانم ساعت11خاک برسرم دوباره باید جواب پس بدم حواسم به همین چیزا بود که دیدم وسط خیابونم یه ماشینم جلومه

-دختر حالت خوبه معلومه حواست کجا ست عین چی سرتو میندازی میای وسط خیابون خودت بدرک مردم دیگه بدبخت نکن

-هی اقا ی نسبتا محترم مراقب حرف زدنتون باشید بجای ماشین باید به شما گاری میدادن اینم عوض عذر خواهی کردنتون یه دختر میخواستین جونمرگ کنین تازه دوقورت نیمتونم باقیه عجب

-خانوم چه پرو تشریف دارن خدایا خودت یه رحم به ما مردا بکن

-پرو خودتی شمارو به خیرو مارو بسلامت

-اگه جایی میرید برسونمت

- برو عمتو برسون شان پانزه

-چیزی گفتین

-نه

-منظور خاصی از رسوندنتون نداشتم

-خیلی خوب مسیرتون به پاسداران میخوره

-اره سوارشو

خدایا شکرت حال حوصله ی راه رفتن نداشتم ادم کور از خدا چی میخواد تو تا چشم بینا

ادرسو بهش دادم با ترافیکی بود یه نیم ساعتی توراه بودیم

-چندسالته

-تاحالا دید یه خانوم محترم سنشو بگه

نوشته شده در سه شنبه 16 تير 1394برچسب:,ساعت 14:36 توسط satangirl| |

قسمت1:

ساعت 4:7دقیقه ی صبح را نشان می دهد هوا روبه گرمی است بهار روبه پایان وتابستان روبه اغاز

باخوش  حالی تمام ازخواب بیدار شدم اینقدر خوشحالم که خدامیدونه دارم اخرین امتحان این ساله تحویلی رو میدم خب یه سوال چرا من اینقدر زود بیدارشدم چشمامو ریزکردم دک دهنم هم کج کوله خب بزار ببینم کل کتابو که خوندم دورم که کردم بعد از 4روز سوالم که حل کردم پس چرابیدارشدم از سرجام بلند شدم وبه خودم خندیدم رفتم پیش یار همیشگی یخچال جونم چطوری بزار ببینم چی داری خب خوبه هیچ چیز به درد به خوری نداری رفیق اخردستم یه سیب گلاب برداشتم نشستم روی اپن اشپزخانه وشروع به خوردن کردم یه خونه ی معمولی تویکی از محله های معمولی تهران داشتیم خداروشکر از نظر اقتصادی چندان محتاج نبودیم مامانم یه خیاط بیشتر نبود بابامم که یه کارمند رسمی بیشتر نبود منم که محصل بودم داداشیمم که هنوز خلیلی فینگیلی بود .اما خب زندگی ما مثل اونایی که در خوشین نبود وهنوزم نیست نمیدونم چرا ولی تااونجایی که دستگیرم شد ه ازحرفای مامانم که البته دلم خیلی واسه مامانم سوخت پدربزرگم مامانم رو به زور سر سفره عقد نشونده مامانم که جلوی اون همه ادم نمیتونسته بگه نه ازروی درد ناچاری قبول میکنه وثمره ی ازدواجشون بعد از 3 سال من میشم وبعد به اصرار های زیاد من حدودا 8 سال پیش واسم یه داداش کپل مپل میارن قربونش بشم الهی  توی این 18 سالی که ازخدا عمر گرفتم دارم زندگی میکنم رضایت چندانی ندارم البته 9 روزه دیگه مونده که بنده بشم 18سال ولی الان خوشحالم چون این اخرین امتحانه دبیرستانه من دارم میرم به پیشواز کنکور اگه توی کنکور رشته مورد نظرموقبول بشم به تنها ارزویی که توی این دنیا داشتم رسیدم البته ارزوی همه ی بچه های تجربی پزشک شدنه ولی نهتنها ارزوشون الان 27 خرداد ماهه من 4روز وقت دارم برم رو مخ بابام که بخاطر یکی یدونه دخترش منو کلاس کنکور بنویسه بیشتر اموزشگاهای معتبرم کلاساشون از2 تیرماه برقراره. خدا خداجونم ازت خواهش میکنم رو سفیدم کن .

ای وای من ساعت 7 من 3 ساعت داشتم به چیا فکر میکردم سریع اماده شدم از خونمون تامدرسه 45 دقیقه ای توراه بودم خداروشکر به موقع رسیدم .

دمت گولی گولی خداخعلی اسون بود .

  من موندم اینجا مدرسه است یا سالن مد ماشالله همه هروز یه رنگن .

جلوی اینه کوچک دم راهرو مقنعه مو صاف و صوف کردم رفتم ازاونجایی که بنده دختر بسیار با متانتی هستم مدیرمون بنده خدا بهم احترام می گذاشت صدالبته که هر عملی عکس العملی داره .

-کامه دخترم امتحانتو چطور دادی؟

-تااونجایی که میدونم خوب دادم

-انشالله که شاگرد اول باشی دخترم

-ممنونم ,سرکارخانم احمدی  ببخشید میخواستم درابطه با یه موضوعی باهاتون صحبت کنم که نظر شما در رابطه با این حرفی که  میزنم خیلی واسم اهمیت داره

نوشته شده در سه شنبه 16 تير 1394برچسب:,ساعت 14:33 توسط satangirl| |

                                               کامه

مقدمه:

به نام خدا خدایی که صعوداست ما سقوط خدایی که صداست و ما سکوت خدایی که راز است ما نیاز خدایی که هر چه از عظمتش

گویی کم است.

همه ی ادم های طعم  لذت  ارامشی که  در عشق نهفته است را نچشیده اند اما خوشا به حال اونایی که فهمیدن عشق چیه مزه ی عشق را چشیدند از لذتی که دران بود نهایت آرامش را بردند.

عشق را می توان در چند کلمه خلاصه کرد دیوانه بودن برای کسی که باتمام وجود خواستار اویی عشق بین ادمی فرار تر از هرعشقیست .

میگویند با ازداوج نیمی از دین ادمی کامل میشود حضرت محمد (ص)گفت :هرکسی که ازدواج نکند ازامت من نیست.

اما درازدواجی که در پس ان عشقی نباشد چه!

اما عده ای هم به عشق بعد از ازدواج معتقدند.

رمان کامه رمانی است ازنوع درام عاشقانه رمانی که محور ان برروی زندگیه دختری به نام کامه میچرخد دختری که زندگی ساده درعین حال روبه دشواری رو تجربه میکند .

نوشته شده در سه شنبه 16 تير 1394برچسب:,ساعت 14:32 توسط satangirl| |